loading...

The dark side of the Moon

بازدید : 431
شنبه 30 آبان 1399 زمان : 12:37

مامان مفصل با بابا راجع به ر. حرف زده،ازش پرسیده که لازمه ر. شخصا باهاش حرف بزنه؟بابا گفتن نه طبق رسم و رسوم پیش برن،مادرش با شما حرف بزنن اول.

شماره موبایل مامان رو به ر. دادم،حالا مامانش میخوان با من حرف بزنن:/میگم ر. آخه با من چرا؟!جواب میده که مامانم میگه با Moon حرف بزنم ببینم چطور باید با خونوادش مطرح کنم؟ :!

بهش گفتم ر. جان خب رسم بر اینه که زنگ میزنن میگن دختر شمارو برا پسرمون میخوایم و حالا خونواده دختر یکم وقت برا تحقیقات اولیه میخوان و بعدش میگن بیاین خواستگاری یا نیاین:))) گف خب من بچه اولشونم بی تجربه اس مادرم:///

پ.ن:مامان دیروز میگف هنوز تخصص قبول نشدی میخوای ازدواج کنی،حالا همه دوستات تخصص میخونن تو عقب میمونی:/// گفتم مامان فلانی ازدواجم کرد بچه دارم شد الان تخصصم قبول شده،چه ربطی داره؟تازه ر. هم میخواد تخصص بخونه دیگه!میگه نه!اون فلانی بود که تونست با زندگی متأهلی تخصصم قبول شه،تو نمیتونی:! گفتم مامان من یه متخصص چهل ساله‌ی مجرد بشم از نظر شما آدم موفقی تو زندگیم بودم؟!میگه آره،کاملا:/// گفتم خب خودتون همسن الان من بودین منو داشتین چرا خودتون ازدواج کردین؟!میگه اشتباه کردم:|

پ.ن.دو:این تازه اول ماجراهای ازدواجه،ینی قضیه به خونواده‌ها که میرسه داستان میشه:«

برندسازی و توسعه آگاهی پیرامون برند در 4 گام
بازدید : 451
پنجشنبه 28 آبان 1399 زمان : 15:36

میگه مامانم امروز که زنگ زده بود میگفت میخوام به مادر Moonبگم که من بهتون تضمین میدم:)))

ر. هم گفته بود مامان جان ما خودمون نمیتونیم خودمونو تضمین کنیم شما چطور میخوای گارانتی بدی به مادرش؟

خلاصه که بچه‌های تو خونه با پسری ازدواج کنین که مادرش گارانتی بده بهتون،مراقب باشین بدون گارانتی نکنن تو پاچتون:)))

دیالکتیک عقب ماندگی اقتصاد ایران
بازدید : 472
پنجشنبه 28 آبان 1399 زمان : 15:36

در من دختری با گیسوان آشفته می‌دود

به سوی دودی خاکستری در دوردست

چمنزار زیرپایش تابستان است

پا برهنه و گریان

درمن دختری گم شده

به سوی درختان قرمز

به سوی درختان زرد

زمستانی در پیش است...

دیالکتیک عقب ماندگی اقتصاد ایران
برچسب ها
بازدید : 534
پنجشنبه 28 آبان 1399 زمان : 15:36

امروز حس کردم دیگه مریض نیستم.درسته شش روز طول کشید ولی الان خیلی بهترم.

خداروصدهزار مرتبه شکر ولی مامان از دیشب سرفه‌های خشک پیدا کرده:(

مادربزرگمو ندیدم اصلا،مامانو بابامم از وقتی من اومدم خونه بابت علائمی‌که داشتم نرفتن از خونه بیرون کلا.ولی امروز مامان جون زنگ زده و میگه آبریزش بینی و سردرد خیلی بدی داره و درد شکمم اذیتش میکنه...

مادر بزرگ پدری من یه BMIفضایی داره،دوبار MIکرده،نارسایی قلبی داره،دیابت داره،یکی از همسایه‌هاشون که بسیار هم با ایشون رفت و آمد داره مثبت شده،خودش دیروز میگف من کرونا بگیرم میمیرم Moon جان:(میگه علائمش از پنج روز پیش شروع شده و الان خیلی شدیدتره.نمیدونم درسته ببریمش سی تی بده الان یا نه؟!من چون خودم مورد مشکوک کوویدم نمیتونم برم سمع ریه ش کنم ولی حقیقتا میترسم و نگران وضعیتشم:/

دیالکتیک عقب ماندگی اقتصاد ایران
بازدید : 559
سه شنبه 26 آبان 1399 زمان : 19:38

از خیلی سال قبل،ازهمون زمانا که خوش اومدنای دوزاری رو تجربه میکردم،کار درست از نظرم،برای محافظت از احساساتم این بود که خودم رو کنار بکشم.

از چند روز قبل که ر. برگشت شمال و منم پس فرداش برگشتم خونه یه حس مزخرفی دارم.

پریشب با دوستش رفته بود چلوکباب خورده بود،دیشب پیام دادم که گف داره میره با دوستاش ورق بازی کنه،آخر شب پیام دادم گف دارن پابجی بازی میکنن...

امروز که زنگ زده بود و میگفت دلش برام تنگ شده گفتم:«برا من یا دوستات؟»

میفهمم که دونفر باید پرایوسی خودشون رو هم داشته باشن ولی آخه انقد زیاد؟!

میخوام یه مدت کمرنگ کنم خودمو براش،به قول م. آدم وقتی خیلی جلو چشم باشه دیگه به چشم نمیاد:(

اتاق ابی💓😁🎆پارت۴ ( فک کنم)
بازدید : 454
سه شنبه 26 آبان 1399 زمان : 19:38

دوردست جان که آدرس وبلاگت روهم نذاشتی برام:

میزان بخشندگی آدما فرق دارن،با شناختی که از خودم دارم:

با همه‌ی عشقم به ر.،نمیتونم از خیانتش بگذرم.از زندگیش خودمو و از زندگیم خودشو حذف میکنم.

به قول ر. امکان خیانت کاملا دوطرفه ست و ما به هم قول دادیم اگر روزی دیدیم دیگه از باهم بودن لذت نمیبریم و‌خوشحالمون نمیکنه قبل ازینکه خیانت کنیم ازهم جداشیم.

اتاق ابی💓😁🎆پارت۴ ( فک کنم)
بازدید : 579
سه شنبه 26 آبان 1399 زمان : 19:38

مریضای کووید که میومدن پیشم(که اغلبشون هم بیشتر از یک مراجعه به پزشک داشتن) میگفتن:«خانم دکتر صبحا خوبما،عصرا و شبا یهو حالم بد میشه!»

توی مقالات و به تجربه بین مریضا با مفهوم wax and wane علائم کووید آشنا شده بودم،وکس اند وین ینی افت و خیز داشتن،دقیقا همینی که مریضا میگفتن،اینکه یه تایمی‌از روز رو حالشون خوبه و یه تایمی‌یهو حالشون بد میشه.

وقتی خودم سه-چهار روز پیش علائم پیدا کردم اینطوری بود که دوروز اول کاملا حالم بد بود،از دیروز اینطوری شدم که چند ساعت خوب میشدم و چند ساعت حتی از زیر دوتا لحاف نمیتونستم بیام بیرون.امروز صبح اونقد سردم بود و ضعف داشتم که بازم نای بلند شدن از جام رو نداشتم،الان خوبم ولی امیدوارم عصر دوباره حالم بد نشه.

اغلب مریضهام یه جمله‌ی خاصیو به کار میبردن:«خانم دکتر پاهام داره میفته انگار،از درد زیاد نمیتونم رو‌ بدنم نگهشون دارم دیگه!»

روز اول و دوم برای خودم یه قدم برداشتن مثل بالا رفتن از یه قله با ارتفاع دوهزار متر بود.الانم راحت راحت نیست،ولی بهتر شده.

اونقد حالم بد بود که دیگه نتیجه‌ی پی سی آر منفی هم بشه مطمئنم که منفی کاذب بوده.اگه این کووید نیس لابد سرطانه:///

مخلص کلام:

«خدا نصیب گرگ بیابون هم نکنه!!!»

اتاق ابی💓😁🎆پارت۴ ( فک کنم)
بازدید : 531
يکشنبه 24 آبان 1399 زمان : 23:37

پی سی آر دادم،تا سه روز دیگه نتیجه ش مشخص میشه.

نمیتونم روی پاهام بایستم،عضله‌هام و استخونام میسوزن از درد.سردرد و لرز کلافم کرده،به دامن پرفیض ژلوفن 400چنگ انداختم.

فرمانده انتظامی سرخس خبر داد: کشف ۵ تن خوراک دام غیرمجاز در شهرستان سرخس
بازدید : 480
يکشنبه 24 آبان 1399 زمان : 23:37

تو رابطه گاهی یه حرف و نظرراجع به لحظه‌ی رومانتیک دونفرتون که اون رو نقد میکنه میتونه بیشتر از یه خنجر نوک تیز قلب آدمو به درد بیاره،حتی از طرف He Is The One!

پ.ن:میدونم که هیچی درمورد اینجا نمیدونی و حتی روحتم از وجود این دفترچه یادداشت خبر نداره ولی نمیتونم کتمان کنم که با حرف امشبت باعث شدی به درستیو امکان ادامه‌ی رابطمون شک کنم ر.!

پ.ن.دو:_چرا دلت میخواست که من ازون فکر صرفه نظر کنم؟

+چون سردم بود!

_مطمئن باش اگه پشت گوشتو دیدی اون روزی روهم میبینی که من دوباره این حرفمو انجام اون فعلو تکرار کنم!

+چرا؟

_دیگه دیگه:/

waiting for the result
بازدید : 462
يکشنبه 24 آبان 1399 زمان : 23:37

اینکه از ظهر دیروز حس کردم پاهام دیگه یارای راه رفتنمو ندارن و انگار ده کیلو وزنه بهشون آویزون شده،اینکه از سردرد روانی شدم و اصرار دارم ربطش بدم به خستگی شیفت دیروز...ازینا که بخوام بگذرم ازین سرفه‌های خشک چطور میتونم بگذرم؟؟؟

من کووید بگیرم حالا که اومدم آف،مادرمو پدرمم میگیرن،ر. هم محاله نگرفته باشه ازم!!!

به معجزه نیاز دارم که بابا و مامان ازم نگیرن،ر. رو معجزه هم نمیتونه مصون نگه داره،زیادی نفسای همو نفس کشیدیم.شایدم من از ر. گرفته باشم،نمیدونم.

waiting for the result

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی